قضاوت
برای او
دلواپسی های خدا
درباره وبلاگ


و خدایی که در همین نزدیکی هاست من هواسم به تو بود محو پاییز نگاهت بودم و نفهمیدم کی دل من عاشق شد...

پيوندها
عاشق تنها
Mr.hiden
ولهان
عاشق و باران
تبلیغات
اسپرت اریو
اپشن اریو z300
کادو تولد

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان برای او و آدرس moota.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 127
بازدید ماه : 127
بازدید کل : 31975
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 55
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
ℳⓐr

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
جمعه 12 خرداد 1396برچسب:, :: 9:46 :: نويسنده : ℳⓐr
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت:
«بین شما کسی است که مسلمان باشد؟»
 
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد. بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت:
«آری من مسلمانم.»
 
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا. 
پیرمرد به دنبال جوان به راه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند.
جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که می‌خواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد.
پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد
 
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید:
«آیا مسلمان دیگری در بین شما است؟»
 
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را به قتل رسانده نگاهشان را به پیشنماز مسجد دوختند
پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت: 
«چرا نگاه می‌کنید؟ به عیسی مسیح قسم(!) که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمی‌شود .!. »
 
همه ان چیزی که نشان میدهند نیستند...احتیاط ط ط


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: